آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





برای یافتن آن‌چه که همیشه آرزومند آن هستی، هیچ‌وقت دیر نیست.
اما نخست باید خود را دریابی و بشناسی و طلب از خود را جایگزین درخواست از بیگانه کنی.
لحظه‌ای آرام بگیر و دریاب که در زندگی به راستی به‌دنبال چه هستی و چه چیز تو را به‌سوی هدف نهائی‌ات هدایت می‌کند.
از خود بپرس در این سفر باید با چه کسانی همراه باشم؟ توشه راه من چه می‌تواند باشد؟ آیا می‌توانم همسفرانم را خودم انتخاب کنم؟ آیا باید مبارزه کنم؟ آیا می‌توانم بدون فشار و اسارتی راهم را ادامه دهم؟
و...
همهٔ سؤالاتی را که از درون خود می‌کنی، صادقانه پاسخ بده و آن‌ها را بر روی یک برگه سپید بنویس.
بنویس که دوست داری رشد کنی یا فقط مایلی زنده باشی.
خود را صدا کن، از درون با خود بی‌پروا و شفاف سخن بگو، و سپس آرام بگیر، تا ببینی که جهت نگاه تو اشتباه بوده است.
همیشه به بیرون نگریستی و به‌دنبال مقصری جزء خود گشتن؛ مهم‌ترین بینشی است که تو باید آن‌را باور کنی.
تو بازتاب هر فکر و احساسی را که نسبت به پیرامون خود داری، در زندگی خود مشاهده خواهی کرد.
قانون بازگشت الهی در همه احوال در اطراف تو وجود دارد؛ مطمئن باش اگر نگاه خود را عوض نکنی، این قانون با متخلفان معنویت برخوردی جدی خواهد کرد.
پس خودت را بشناس و بینش خود را در زندگی روزانه‌ات که پر از حرص، خشم، حسادت، کینه، قضاوت نابجا، ستم و نامهربانی است تغییر بده.
وقتی بدانی که هستی و چه می‌خواهی و با عوض کردن راه خود؛ در مسیر زندگی با انرژی جدیدی مواجه خواهی شد و این همان چیزی است که تو سالیان سال به‌دنبال آن بوده‌ای و برای به‌دست آوردنش به هر دری کوبیده‌ای.
این موهبتی است که واقعیت دارد و هر یک از ما می‌توانیم با توکل کامل به خدا راهی را که گم کرده بودیم، بازشناسیم و با آرامش و سرور حمایت و هدایت خدا را تجربه کنیم.
سعی کن هر روز بیش از روز پیش با خرد لایتنهاهی ارتباط برقرار کنی و کیفیت والای این تجربه را دریابی و مطمئن باش که درس‌های زندگی اتفاقی نیست، بلکه هر رویداری به سبب این پیش آمده که تو چیزی را بیاموزی؛ پس با تکیه بر مهر و بخشش خدا زندگی خود را سرشار از رویدادهای الهی کن.
عشق را احساس کن و خواهان راهنمائی الهی باش و با احساس حضور خدا در همه امور زندگی‌ات، ترس‌ها و نگرانی‌ها را در حال رفتن، و خیر و برکت را در حال پدیدار شدن در زندگی‌ات ببین.
دست از جنگیدن بردار، از دیگران تقلید نکن، داوری را به خدا بسپار و متوجه باش که قانون الهی در همه احوال از تو و منافعت حمایت خواهد کرد؛ بنابراین آزاد و رها با احساس به این که خرد الهی راه‌ها و چاره‌های حکیمانه‌اش را در یاری به تو همراه خواهد کرد، آن‌چه را که آرزومندی بیافرین و خود را غرق در سعادت و آگاهی معنوی ببین.
اکنون زمان آن فرا رسیده که بدانی برای یافتن آن‌چه که همیشه آرزومند آن بوده‌ای، هیچ‌وقت دیر نیست.

[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

 

به من می گفت هیجده ساله هستم ... تو اسمت را بگو، من هاله هستم


بگفتم اسم من هم هست فرهاد ... ز دست عاشقی صد داد و بیداد


بگفت هاله ز موهای کمندش ... کمان ِابرو و قد بلندش


بگفت چشمان من خیلی فریباست ... ز صورت هم نگو البته زیباست


ندیده عاشق زارش شدم من ... اسیرش گشته بیمارش شدم من


ز بس هرشب به او چت می نمودم ... به او من کم کم عادت می نمودم


در او دیدم تمام آرزوهام ... که باشد همسر و امید فردام


برای دیدنش بی تاب بودم ... زفکرش بی خور و بی خواب بودم


به خود گفتم که وقت آن رسیده ... که بینم چهره ی آن نور دیده


به او گفتم که قصدم دیدن توست... زمان دیدن و بوییدن توست


ز رویارویی ام او طفره می رفت ... هراسان بود او از دیدنم سخت


خلاصه راضی اش کردم به اجبار... گرفتم روز بعدش وقت دیدار


رسید از راه، وقت و روز موعود ... زدم از خانه بیرون اندکی زود


چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت ... توگویی اژدهایی بر من آویخت


به جای هاله ی ناز و فریبا ... بدیدم زشت رویی بود آنجا


ندیدم من اثر از قد رعنا ... کمان ِابرو و چشم فریبا


مسن تر بود او از مادر من ... بشد صد خاک عالم بر سر من


ز ترس و وحشتم از هوش رفتم... از آن ماتم کده مدهوش رفتم


به خود چون آمدم، دیدم که او نیست... دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست


به خود لعنت فرستادم که دیگر ... نیابم با چت از بهر خود همسر


بگفتم سرگذشتم را به «امید» ... به شعر آورد او هم آنچه بشنید


که تا گیرند از آن درس عبرت ... سرانجامی ندارد قصّه ی چت

[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

در قرآن کریم واژه بهشت 77 بار و جهنم هم 77 بار تکرار شده است. جهنم خانه و محل عذاب است و نامهایی به شرح زیر دارد:
الف- هاویه که به معنی پرتگاه و محل سقوط اشیای است که امکان مراجعت آنها وجو ندارد. خداوند در قرآن به این نام اشاره نموده و می فرماید: «و اما من خفت موازینه * فامه هاویة* وما ادراک ماهیه. نار حامیة؛ اما کسی که ترازوی (حسنات و نیکیهای) او سبک شود مادر او پرتگاه (ژرف دوزخ) است و تو چه می دانی، پرتگاه دوزخ چیست و چگونه است؟! آتش بزرگ بسیار سوزانی است» (قارعه/8 تا11).
ب: آتش سعیر که به معنی آتش سوزان می باشد. خداوند می فرماید: «واعتدنا لهم عذاب السعیر؛ برای ایشان عذاب آتش سوزانی را آماده کرده ایم» (ملک/5).
ج: لظی (شعله ی خالص). خداوند می فرماید: «کلا انها لظی* نزاعة للشوی* تدعو من ادبر و تولی* و جمع فأوعی؛ هرگز! این آتش سوزان و سراپا شعله (دوزخ) است. پوست بدن را می کند و با خود می برد. به سوی خود می خواند (و نام می برد) کسی را که پشت (به فرمان خدا) کرده است و (از اطاعت او) روی گردان بوده است و دارایی را جمع آورده است و در خزینه ها نگاهداری کرده است» (معارج/15/18)، یعنی به شدت پوست سر را می کند و هر اندامی را که از حق و طاعت و فرمانبرداری پروردگار رویگردان بوده یا در صدد جمع آوری ثروت و حرص و ولع دنیا و انباشتن و خزینه کردن آن کوشش نموده است، به خود جذب کرده و می سوزاند.
د: سقر. خداوند در این مورد می فرماید: «ساصلیه سقر* و مادراک ما سقر* لا تبقی و لا تذر* لواحة للبشر* علیها تسعة عشر؛ هر چه زودتر او را داخل دوزخ می سازیم و بدان می سوزانیم. تو چه می دانی که دوزخ چگونه است؟! دوزخ نه می میراند و نابود می کند و نه رها می سازد. پوست تن را به کلی سیاه و دگرگون می سازد. نوزده (فرشته) بر آن گمارده شده اند» (مدثر/26-30)، یعنی هر چه در آن انداخته شود، می سوزاند و چیزی از آن باقی نمی گذارد و بدن را سیاه و دگرگون می سازد.
و: حطمه (درهم شکننده و خرد کنند). خداوند می گوید: «لینبذن فی الحطمة* و ما ادراک ما الحطمة* نار الله الموقدة *التی تطلع علی الأفئدة *انها علیهم مؤصدة* فی عمد ممددة ؛ حتما در آتشی شکننده افکنده شود. تو چه می دانی که حطمه چیست، آتش بر افروخته ی خدا است. آتشی که بر دلها مسلط می شود. آن آتش ایشان را در بر می گیرد که سر پوشیده و در بسته است. در حالی که آنان در ستونهای درازی بسته می شوند» (همزه/ 4 تا 9).

موقعیت وحشتناک جهنم
خداوند، موقعیت وحشتناک جهنم را بسیار هولناک ترسیم می کند، به گونه ای که هفت بند انسان از شنیدن آن به لرزه می افتد و قلبها وحشت زده می شوند تا گمراهان و تجاوزگران از خواب غفلت بیدار شده و دست از گناه و معصیت بکشند و بدانند که آفروزینه ی شعله جهنم انسانها و سنگها هستند. خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون؛ ای مؤمنان! خود و خانواده ی خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه ی آن انسانها و سنگها است. فرشتگانی بر آن گمارده شده اند که خشن و سختگیر و زورمند و توانا هستند. از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمی کنند و همان چیزی را انجام می دهند که بدان مأمور شده اند» (تحریم/6).

دوزخ، آتشهای سیری ناپذیر دارد و هر چه در آن انداخته شود، فرو می بلعد و تا هنگامی که در آن جای خالی وجود دارد، دایما تقاضای افزون دارد. و می فرماید: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ روزی به دوزخ خواهیم گفت آیا پر شده ای؟! و دوزخ می گوید: مگر افزون بر این هم هست» (ق/30).

مجاهد می گوید: در اینجا سخنی و گفتگویی رخ نمی دهد بلکه تمثیلی است برای بیان حال جهنم که آنقدر پر می شود تا جایی خالی باقی نماند. خوراکشان "زقوم" است و آن درختچه ای است بدبو و تلخ مزه از بدترین نوع درختان، خداوند در سوره ی صافات 62 تا 67 می فرماید: "آیا آن که با آن بهشتیان را پذیرایی می کنند، بهتر است، یا درخت زقوم. ما آن را مایه ی رنج و محنت ستمگران کرده ایم. زقوم درختی است که در ته دوزخ می روید. شکوفه و میوه ی آن انگار کله های شیاطین است. دوزخیان از آن می خورند و شکمها را پر و آکنده می سازند. سپس آب داغ کثیف و آلوده را بر آن می نوشند".

لباس دوزخیان از آتش است. خداوند در سوره ی حج آیات 19 تا 22 می فرماید: "اینان که دو دسته ی مقابل هم می باشند در باره ی (ذات و صفات) خدا به جدال پرداخته و به کشمکش نشسته اند. کسانی که کافرند جامه هایی برای آنان از آتش بریده (و دوخته) شده است. از بالای سرهایشان (بر آنان) آب بسیار گرم و سوزان ریخته می شود. (این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ می کند که) آنچه در درونشان است بدان گداخته و ذوب می گردد و هم پوستهایشان و تازیانه هایی از آهن برای (زدن و سرکوبی) ایشان (آماده شده) است. هر زمان که دوزخیان بخواهند خویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (و آمرانه بدیشان گفته می شود که) بچشید عذاب سوزان را".

ابو هریره حدیثی از پیامبر (ص) روایت می کند که پیامبر (ص) فرمود: «ان الجحیم لیصب علی رؤسهم فیفذ الحمیم حتی یخلص الی جوفه فیسلت ما فی جوفه حتی یمرق من قدمیه وهو الصهر ثم یعاد کما کان؛ گدازه های سوزنده ی جهنم بر سر جهنمیان ریخته می شود. این آب سوزان از پوست عبور کرده و به درون می رسد و تمام محتویات آن را بیرون می کشد تا اینکه به پاهایش برسد. این گداختن و ذوب کردن است. بعد به حالت اولیه برگردانده می شود. آتش دوزخ از هر طرف جهنمیان را در بر گرفته و به محاصره ی خود در می آورد و دارای طبقات ولایه های متراکم است.

خداوند در سوره ی اعراف آیه 40 می فرماید: "بیگمان کسانی که آیات ما را تکذیب می کنند و خویشتن را بالاتر از آن می دانند که بدانها گردن نهند، در های آسمان بر روی آنان باز نمی گردد و به بهشت وارد نمی شوند مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد اینچنین ما گناهکاران را جزا و سزا می دهیم". در سوره ی زمر آیه 16 می فرماید: «لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل ذلک یخوف الله به عباده یا عباد فاتقون؛ بالای سرشان سایبانهایی از آتش و در زیر پاهایشان سایبانهایی از آتش دارند. این چیزی است که خداوند بندگان خود را از آن می ترساند. پس ای بندگانم خویشتن را از (عذاب) من بپرهیزید».

جهنمیان نه می میرند و نه استراحت دارند و نه از زندگی آسوده برخوردار هستند (و یتجنبها الأشقی* الذی یصلی النار الکبری* ثم لایموت فیها ولا یحیی؛ و بد بخت ترین فرد از آن دوری خواهد گزید. آن کسی که داخل عظیم ترین و (هولناکترین) آتش خواهد شد و بدان خواهد سوخت سپس در آن آتش نه می میرد ونه زنده می شود» (اعلی:11-13). جهنمیان محروم از رحمت خدا و بی بهره از لقای پروردگارند. (کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛ هرگز! هرگز! قطعا آنان در آن روز از (رحمت) پروردگارشان محروم و مطرودند» و این شدید ترین نوع شکنجه و عذاب می باشد. و در این باره پروردگار می فرماید: (ان الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان الله کان عزیزا حکیما؛ بیگمان کسانی که آیات و دلایل ما را انکار کرده و انبیاء ما را تکذیب نموده اند بالاخره ایشان را به آتش شگفتی وارد می گردانیم و بدان می سوزانیم هر زمان که پوستهای (بدن) آنان پخته شود پوستهای دیگری بجای آنها قرار می دهیم تا مزه ی عذاب را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است» (نساء/56). در این آیه آمده که هرگاه پوست بدنشان سوزانده شود، خداوند پوستهای دیگری بجای آنها می رویاند و علتش این است که رگهای عصبی که احساس درد و سوزش می کنند، در زیر پوست قرار دارند و سایر عضلات و رگها و اعضای داخلی بدن چندان احساس درد نمی کنند به همین خاطر پزشک به خوبی می داند که سوختگی پوست و سطح بدن، درد و سوزش بسیاری دارد. اما سوختگیهای عمقی که به رگها و درون بدن سرایت کرده، با وصف اینکه بسیار خطرناک و کشنده است، اما چندان دردناک و زجر آور نمی باشد. خداوند پاک خطاب به ما بندگان می فرماید: هرگاه آتش جهنم پوستی را که دارای سیستمهای عصبی است، بسوزاند، خداوند دوباره و پی در پی آن را باز می گرداند تا درد و عذاب و شکنجه ی بیشتری را بچشد و در اینجا حکمت خداوندی آشکار می شود، پس از آنکه انسان آن را بشناسد و «کان الله عزیزا حکیما؛ خداوند قدرتمند و حکیم و داناست». شدت هول و هراس و مصیبت به حدی است که گناهکار آرزو می کند، خویشتن را به دوستان و آشنایان و... باز رهاند؛ ولی نه فدا کردن سود می بخشد و نه تمنا ها و آرزوها اثر بخش خواهد بود. (یود المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه* و صاحبته و اخیه* و فصیلته التی توؤیه* و من فی الارض جمیعا ثم ینجیها؛ شخص گناهکار آرزو می کند کاش می شد برای رهایی خود از عذاب آن روز، پسران خود را فدا سازد هم چنین همسر و براردش را و حتی تمام کسانی راکه در روی زمین هستند (همگی را فدا کنند) تا اینکه مایه ی نجاتش شود» (معارج/ 11-15).

جایگاه جهنم در قرآن
جهنم کمینگاه
خداوند در سوره نبأ آیات 21 تا 25، جهنم را کمینگاه بزرگ معرفی می کند و می فرماید: «إن جهنم کانت مرصادا* للطاغین مآبا * لابثین فیها أحقابا * لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا * إلا حمیما و غساقا* جزاء وفاقا؛ جهنم کمینگاهى است بزرگ! و محل بازگشتى براى طغیانگران! مدتهاى طولانى در آن مى مانند. در آنجا نه چیز خنکى مى چشند، و نه نوشیدنى گوارایى. جز آبى سوزان و مایعى از چرک و خون! این مجازاتى است موافق و مناسب (اعمال آنها)». "مرصاد" اسم مکان است به معنى جایگاهى که در آن کمین مى کنند،" راغب" در "مفردات" مى گوید: "مرصد" (بر وزن مرقد) و "مرصاد" هر دو یک معنى دارند، با این تفاوت که "مرصاد" به مکانى گفته مى شود که مخصوص کمین است. در اینکه چه کسى در دوزخ در کمین طغیانگران است گفته اند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه 71 سوره مریم، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالاى آن عبور مى کنند (و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا). در این گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را مى ربایند! معروف میان مفسران این است که منظور از" احقاب" در اینجا این است که مدتهایى طولانى و سالیان دراز پى در پى مى آید و مى گذرد، بى آنکه پایان یابد، و هر زمانى که مى گذرد زمان دیگرى جانشین آن مى شود. در بعضى از روایات نیز آمده است که این آیه درباره گنهکارانى است که سرانجام پاک مى شوند و از دوزخ آزاد مى گردند نه کافرانى که مخلد در آتشند. سپس به گوشه کوچکى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره کرده، مى افزاید: آنها در آنجا نه چیز خنکى مى چشند که گرماى وحشتناک دوزخ را فرو نشاند و نه نوشیدنى گوارایى که عطش شدید آنها را تسکین بخشد" (لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا؛ نبا/24)، «جز آبى سوزان، و مایعى از چرک و خون» (إلا حمیما و غساقا) و جز سایه دودهاى غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه 43 سوره واقعه آمده است (و ظل من یحموم)." حمیم" به معنى آب بسیار داغ و " غساق" به معنى چرک و خونى است که از زخم جارى مى شود و بعضى آن را به معنى مایعات بد بو تفسیر کرده اند. این در حالى است که بهشتیان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب مى شوند (و سقاهم ربهم شرابا طهورا) (دهر/ 21) و نوشیدنیهایى در ظرفهاى زیباى بهشتى است که مهر بر آن نهاده شده، مهرى که از مشک است (ختامه مسک ،مطففین/ 26). ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهاى سخت و شدید در نظر بعضى عجیب آید در آیه26 سوره نبا مى افزاید: «این مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها» (جزاء وفاقا). چرا چنین نباشد؟ در حالى که آنها در این دنیا قلبهاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد، و نوشابه هایشان چنین!

اصولا همان گونه که بارها تاکید کرده ایم از آیات قرآن استفاده مى شود که حد اقل بسیارى از کیفرهاى قیامت تجسمى است از اعمال دنیاى انسانها، چنان که در سوره تحریم آیه 7 مى خوانیم: «یا أیها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم إنما تجزون ما کنتم تعملون؛ اى کافران امروز عذر مخواهید، چرا که جزاى شما تنها اعمالى است که انجام مى دادید» (که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده). سپس به توضیح علت این مجازات پرداخته، مى فرماید: «این به خاطر آن است که آنها امیدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند» (إنهم کانوا لا یرجون حسابا، نبا/27) و همین بى اعتنایى به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشى و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت. در حقیقت عدم ایمان به حساب عاملى است براى طغیان، و آن هم عاملى است براى آن کیفرهاى سخت.

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) نقل شده است که فرمود: «هذه الایة اشد ما فى القرآن على اهل النار؛ این آیه شدیدترین آیه اى است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است» ( تفسیر" کشاف" جلد 4 صفحه 690). این حدیث در تفسیر "صافى" ذیل آیه مورد بحث نیز آمده است و همچنین در تفسیر "روح البیان" جلد 10 صفحه 307. خداوند در آیه 18سوره رعد، جهنم را بد جایگاه و بد محل اقامتی معرفی می کند: «للذین استجابوا لربهم الحسنى و الذین لم یستجیبوا له لو أن لهم ما فی الأرض جمیعا و مثله معه لافتدوا به أولئک لهم سوء الحساب و مأواهم جهنم و بئس المهاد؛ براى آنها که اجابت دعوت پروردگارشان را کردند (سرانجام و پاداش و) نتیجه نیک است، و آنها که اجابت دعوت او را نکردند (آن چنان در وحشت عذاب الهى فرو مى روند که) اگر تمام آنچه روى زمین است، و همانندش، از آن آنها باشد همگى را براى رهایى از عذاب مى دهند (ولى از آنها پذیرفته نخواهد شد) براى آنها حساب بدى است و جایگاهشان جهنم و چه بد جایگاهى است». در جای دیگر نیز همین توصیف از جهنم را دارد و می فرماید: چرا که جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است (إنها ساءت مستقرا و مقاما؛ فرقان/66).

جهنم دارالبوار
و در سوره ابراهیم آیات 28-29 جهنم را دارالبوار معرفی می کند و می فرماید: «أ لم تر إلى الذین بدلوا نعمت الله کفرا و أحلوا قومهم دار البوار * جهنم یصلونها و بئس القرار؛ آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند و جمعیت خود را به دار البوار (نیستى و نابودى) کشاندند. (دار البوار همان) جهنم است که آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است». آیه فوق این واقعیت را ثابت مى کند که استفاده از نعمتهاى الهى و مخصوصا نعمت رهبرى پیشوایان بزرگ که از مهمترین نعمتها است، نتیجه و ثمره اش عائد خود انسان مى شود و کفران این نعمتها و پشت کردن به این رهبرى پایانى جز هلاکت و سرنگون شدن به دار البوار ندارد. قرآن سپس"دار البوار" را چنین تفسیر مى کند: «جهنم است که در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترین قرارگاهها است» (جهنم یصلونها و بئس القرار). سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده مى گوید: «جهنم میعادگاه همه آنها است» (و إن جهنم لموعدهم أجمعین).

درهای جهنم
خداوند در قرآن جهنم را نیز مانند بهشت دارای در می داند و می فرماید: همان دوزخى که هفت در دارد و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده اند (لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم، حجر/44). این در، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مى شوند، هر گروهى بوسیله ارتکاب گناهى و از درى، همانگونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که بوسیله آن بهشتیان وارد بهشت مى شوند. جهنم هفت در دارد (بعید نیست عدد هفت در اینجا عدد تکثیر باشد، یعنى درهاى بسیار و فراوان دارد، همانگونه که در آیه 27 سوره لقمان نیز عدد هفت به همین معنى آمده است). ولى واضح است این تعدد درها (مانند تعدد درهاى بهشت) نه به خاطر کثرت واردان است به طورى که از یک در کوچک نتوانند وارد شوند و نه جنبه تشریفاتى دارد، بلکه در حقیقت اشاره به عوامل گوناگونى است که انسان را به جهنم مى کشاند، هر نوع از گناهان درى محسوب مى شود.

جهنم زندان مجرمان
جهنم، جزاى اخروى مجرمان است. خداوند در دو موضع از قرآن کریم از جهنم به حصیر و سجین تعبیر کرده است. «کلا إن کتاب الفجار لفی سجین * وما أدراک ما سجین * کتاب مرقوم * ویل یومئذ للمکذبین؛ چنین نیست (که خیال می کنند) مسلما کارنامه بدکاران در سجین است. و تو چه می دانی سجین چیست؟ کارنامه ای است نوشته و خوانا (که مجازات اعمال در آن است). وای در آن روز بر تکذیب کنندگان» (مطففین:10 - 7)، وجعلنا جهنم للکافرین حصیرا؛ و دوزخ را برای کافران زندان قرار داده ایم» (اسراء/8). حصیر از ماده حصر به معناى حبس است. سجین مبالغه از سجن است به معناى حبس.

توصیف جهنم به عنوان حطمه
خداوند در سوره همزه آیات 4 تا 9 در مورد جهنم می فرماید: «کلا لینبذن فی الحطمة * و ما أدراک ما الحطمة * نار الله الموقدة * التی تطلع على الأفئدة * إنها علیهم مؤصدة * فی عمد ممددة ؛ نه، چنین نیست به طور حتم در حطمه اش مى افکنند (طعنه زن عیب جوى را ) و تو چه مى دانى که حطمه چیست؟ آتش فروزان و خرد کننده خداست. آتشى که نه تنها ظاهر جسم را مى سوزاند بلکه بر باطن و جان انسان نیز نزدیک مى شود. آتشى که دربش به روى آنان بسته مى شود. در ستونهاى بلند و کشیده شده». این سوره تهدید شدیدى است به کسانى که عاشق جمع مالند و مى خواهند با مال بیشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند و بر آنان کبریایى بفروشند و به همین جهت از مردم عیب هایى مى گیرند که عیب نیست. «کلا لینبذن فی الحطمة» این جمله ردع و تخطئه پندار غلط او است، که مى پندارد مال، جاودانه اش مى کند. کلمه "حطمة" (بر وزن همزه و نیز بر وزن لمزه و نکحة و ضحکة) صیغه مبالغه است و مبالغه در حطم (شکستن) را مى رساند، البته به معناى خوردن هم استعمال شده و این کلمه یکى از نامهاى جهنم است چون جمله «نار الله الموقدة» آن را به آتش جهنم تفسیر کرده. و معناى آیه این است که: نه، او اشتباه کرده، مال دنیایش جاودانش نمى سازد، سوگند مى خورم که به زودى مى میرد و در حطمه اش پرت مى کنند. «و ما أدراک ما الحطمة» و تو نمى دانى حطمه چه حطمه اى است؟! این جمله تعظیم و هول انگیزى حطمه را مى رساند. «نار الله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة» ایقاد "نار" به معناى شعله ور ساختن آتش است. و کلمه " اطلاع و طلوع بر هر چیز" به معناى اشراف بر آن چیز و ظاهر شدن آن است، و کلمه " افئدة" جمع کلمه " فؤاد" است که به معناى قلب است و مراد از قلب در اصطلاح قرآن کریم (عضو صنوبرى شکل که تلمبه خون براى رساندن آن به سراسر بدن است نیست بلکه) چیزى است به نام نفس انسانیت، که شعور و فکر بشر از آن ناشى مى شود و گویا مراد از "اطلاع آتش بر قلوب" این است که آتش دوزخ باطن آدمى را مى سوزاند، همانطور که ظاهرش را مى سوزاند، به خلاف آتش دنیا که تنها ظاهر را مى سوزاند. قرآن درباره سوزاندن آتش جهنم فرموده: «وقودها الناس و الحجارة؛ آتش گیرانه اش انسان و سنگ است» (سوره بقره/ آیه 24). «إنها علیهم مؤصدة» یعنى آتش بر آنان منطبق است، به این معنا که از آنان احدى بیرون آتش نمى ماند و از داخل آن نجات نمى یابد. « فی عمد ممددة» کلمه "عمد" - با فتحه عین و فتحه میم- جمع عمود (ستون) است و کلمه "ممدده" اسم مفعول از مصدر تمدید است و تمدید مبالغه در مد (کشیدن) است. بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از "عمد ممددة" گل میخ هایى است که اهل عذاب را میخکوب مى کند. بعضى دیگر گفته اند: عمد ممدده تنه هاى درختان است که چون مقطار، زندانى را با آن مى بندند، و "مقطار" چوب و یا تنه درختى بسیار سنگین است که در آن سوراخهایى باز مى کردند تا پاهاى دزدان و سایر مجرمین زندانى را در آن سوراخها کنند، بعضى دیگر معانى دیگرى براى آن کرده اند.

در مجمع البیان است که عیاشى به سند خود از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: کفار و مشرکین در قیامت اهل توحید را که به خاطر گناهان در آتش شده اند سرزنش مى کنند، که امروز نمى بینیم که توحید شما دردى از شما دوا کرده باشد، چون مى بینیم خدا فرقى میان ما و شما نگذاشت، در این هنگام خداى تعالى براى اهل توحید غیرت به خرج مى دهد و به ملائکه دستور مى دهد اهل توحید را شفاعت کنید، آنان هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، سپس به انبیا دستور مى دهد شفاعت کنید، آنان هم هر کسى را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، سپس به مؤمنین دستور مى دهد شفاعت کنید، مؤمنین نیز هر کس را که خدا خواسته باشد شفاعت مى کنند، آن گاه خداى تعالى مى فرماید: من از همه اینان مهربانترم، به رحمت من از آتش خارج شوید، و همه چون مور و ملخ بیرون مى آیند. آن گاه امام باقر علیه السلام فرمود: سپس عمد کشیده مى شود و راه نجات را برویشان مى بندد و به خدا سوگند که خلود از اینجا شروع مى شود (مجمع البیان، ج 10، ص 538 ).

جهنم و حکایت سؤال و جواب ملائکه موکل بر دوزخ با دوزخیان
خداوند در وصف جهنم و حکایت سؤال و جواب ملائکه موکل بر دوزخ با دوزخیان در سوره ملک آیات 7 و 8 می فرماید: «إذا ألقوا فیها سمعوا لها شهیقا و هی تفور* تکاد تمیز من الغیظ» معناى آیه این است که: وقتى کفار در جهنم ریخته مى شوند، صداى شهیقى از آن مى شنوند، شهیقى که چون مغناطیس آنان را به داخل خود مى کشاند، همانطور که با شهیق هوا داخل سینه کشیده مى شود، در حالى که جهنم جوشان است، و ایشان را مانند نخودى که در دیک جوشان بالا و پائین مى شود بالا و پائین مى کند، به طورى که گویى از شدت غضب مى خواهد متلاشى شود. «کلما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها أ لم یأتکم نذیر» هر دسته اى که داخل جهنم مى شوند خازنان جهنم از ایشان مى پرسند: مگر براى شما پیامبرى نیامد و شما را از چنین عذابى انذار نکرد؟ کلمه" فوج"- به طورى که راغب مى گوید- به معناى جماعتى است که به سرعت از جایى عبور کنند و در این جمله اشاره است به اینکه کفار دسته دسته داخل دوزخ مى شوند، هم چنان که آیه زیر هم به این معنا اشاره نموده، مى فرماید: «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا؛ کسانى که کافر شدند دسته دسته به سوى دوزخ سوق داده مى شوند». (سوره زمر آیه 71 )، و این به خاطر آن است که هر متبوعى با تابعین گمراه خود داخل مى شوند، هم چنان که در آیه زیر فرموده: «و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم؛ خبیث ها را روى هم قرار داده، جمع مى کند و در جهنم قرار مى دهد». (سوره انفال، آیه 37 )، که در ذیل آیه اى از سوره انفال توضیح این معنا گذشت. کلمه "خزنة" جمع خازن است که به معناى نگهبان چیزى است که ذخیره اش کرده باشند، و منظور از خزنه ملائکه اى است که موکل بر آتشند و انواع عذابهاى جهنم را تدبیر مى کنند و در باره همانها است که مى فرماید: «علیها ملائکة غلاظ شداد؛ آتشى که بر آن فرشتگانى موکلند که خیلى سخت گیر و خشن هستند» (سوره تحریم، آیه 6 ) و نیز مى فرماید: «و ما أدراک ما سقر .... علیها تسعة عشر * و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة؛ و تو نمى دانى دوزخ چیست؟ ... نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! ما کسى را به جز ملائکه صاحبان دوزخ نکردیم» (سوره مدثر، آیات 27 تا 31) و معناى آیه این است که: هر دسته اى که در جهنم ریخته مى شوند و یا به سوى آن سوق داده مى شوند، ملائکه موکل بر دوزخ و نگهبانان آن از در توبیخ مى پرسند: مگر براى شما نذیر، یعنى پیامبرى که شما را از چنین عذابى بترساند نیامده؟!

« قالوا بلى قد جاءنا نذیر فکذبنا ...» این جمله حکایت پاسخى است که دوزخیان به فرشتگان خازن دوزخ مى دهند، و در آن اعتراف مى کنند به اینکه نذیر برایشان آمد، و از آتش دوزخ انذارشان کرد، ولى تکذیبش کردند و افترا به او بستند. «و قلنا ما نزل الله من شی ء»- این جمله بیان تکذیب ایشان است، و همچنین جمله «إن أنتم إلا فی ضلال کبیر» (ملک/9). ولى بعضى گفته اند: جمله دومى کلام فرشتگان نامبرده است که به دوزخیان- بعداز آنکه اعتراف کردند- مى گویند: شما در ضلالتى روشن بوده اید. ولى این احتمال و همچنین احتمال دیگرى که بعضى داده اند که جمله مذکور کلام ملائکه نامبرده از زبان پیامبران آن کفار باشد، از سیاق آیه بعید است.

ورود همه انسانها به جهنم
خداوند در سوره مریم آیات 71 تا 72 بیان می کند که همه انسانها بدون استثنا وارد جهنم می شوند: «و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا * ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى شوید، این امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان!! سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایى مى بخشیم، و ظالمان را در حالى که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده اند در آن رها مى کنیم». بعضى از مفسران معتقدند که "ورود" در اینجا به معنى نزدیک شدن و اشراف پیدا کردن است یعنى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى یا براى مشاهده سرنوشت نهایى بدکاران، به کنار جهنم مى آیند، سپس خداوند پرهیزگاران را رهایى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى کند. آنها براى این تفسیر به آیه 23 سوره قصص استدلال مى کنند «و لما ورد ماء مدین ...؛ هنگامى که موسى کنار آب مدین رسید ...» که در اینجا نیز ورود به همان معنى است. تفسیر دومى که اکثر مفسران آن را انتخاب کرده اند این است که "ورود" در اینجا به معنى دخول است و به این ترتیب همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم مى شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همانگونه که آتش نمرود بر ابراهیم (یا نار کونی بردا و سلاما على إبراهیم، ای آتش برای ابراهیم سرد و سلامت باش، ابراهیم/69) چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویى از آنان دور مى شود و فرار مى کند، و هر جا آنها قرار مى گیرند خاموش مى گردد، ولى دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند هم چون ماده قابل اشتعالى که به آتش برسد فورا شعله ور مى شوند.

روایات متعددى در تفسیر آیه رسیده است که این معنى را کاملا تقویت مى کند: از جمله از "جابر بن عبد الله انصارى" چنین نقل شده که شخصى از او درباره این آیه پرسید، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره کرد و گفت: مطلبى با این دو گوش خود از پیامبر (ص) شنیدم که اگر دروغ بگویم هر دو کر باد! مى فرمود: «الورود الدخول، لا یبقى بر و لا فاجر لا یدخلها فیکون على المؤمنین بردا و سلاما کما کانت على ابراهیم حتى ان للنار- او قال لجهنم- ضجیجا من بردها، ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ ورود در اینجا به معنى دخول است هیچ نیکوکار و بدکارى نیست مگر اینکه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همان گونه که بر ابراهیم بود، تا آنجا که " آتش"- یا "جهنم"- (تردید از جابر است) از شدت سردى فریاد مى کشد، سپس خداوند پرهیزگاران را رهایى مى بخشد و ظالمان را در آن ذلیلانه رها مى کند». (نور الثقلین جلد 3 صفحه 353- 353 ). در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «تقول النار للمؤمن یوم القیامه جز، یا مؤمن! فقد اطفا نورک لهبى؛ آتش به فرد با ایمان روز قیامت مى گوید زودتر از من بگذر که نورت، شعله مرا خاموش کرد». این معنى از بعضى دیگر از روایات نیز استفاده مى شود. تعبیر پر معنایى که در باره پل صراط در روایات آمده که آن بر روى جهنم کشیده شده، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است نیز شاهد و گواه دیگرى بر این تفسیر است.

انسانها به عنوان هیزم جهنم
در سوره انبیاء آیات 98 تا 100 نیز همین مضمون را به گونه دیگر گوشزد می کند و می فرماید: «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها واردون * لو کان هؤلاء آلهة ما وردوها و کل فیها خالدون * لهم فیها زفیر و هم فیها لا یسمعون؛ شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مى شوید. اگر اینها خدایان بودند هرگز وارد آن نمى شدند، و همه در آن جاودانه خواهند بود. آنها در آن ناله هاى دردناک دارند، و چیزى نمى شنوند». در تعقیب آیات گذشته که از سرنوشت مشرکان ستمگر بحث مى کرد در این آیات روى سخن را به آنها کرده و آینده آنها و معبودهایشان را چنین ترسیم مى کند: "شما و آنچه را غیر از خدا مى پرستید آتشگیره جهنمید"! (إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم). آیه فوق به مشرکان مى گوید: آتشگیره جهنم و هیزمى که شعله هاى آن را تشکیل مى دهد خود شما و خدایان ساختگى شما است و همچون قطعه هاى هیزم بى ارزش یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مى شوید! سپس اضافه مى کند: "شما وارد بر آن مى شوید" (أنتم لها واردون). همچنین قرآن در آیه 6 سوره تحریم و در یک جای دیگر که در سوره بقره است، این تعبیر را کرده است که آتش جهنم مایه اش، آتش گیره اش مردم اند. در دنیا اگر بخواهند انسانی را آتش بزنند، انسان که آتش نمی گیرد، باید یک ماده قابل احتراق دیگری در کار باشد، لااقل روی لباسش بنزین یا ماده قابل احتراق دیگری بریزند که وقتی آن ماده محترق می شود، این هم به تبع آن محترق بشود، یعنی این یک امری است که باید چیز دیگر فی حد ذاته قابل احتراق باشد که این به تبع آن محترق بشود. راجع به ماهیت جهنم، قرآن این مطلب را بیان می کند که اشتباه نکنید، خیال نکنید که خدا آنجا آتشهایی از ماده های دیگر تهیه کرده است ( مثل تنوری از آتش که کنده ای، هیزمی، چیزی قبلا آتش می زنند و آن را محترق می کنند ) بعد انسانی را در آنجا می اندازند. قضیه چیز دیگر است، قضیه این است که اصلا آن چیزی که محترق و ماده اصلی احتراق است خود انسان است، یعنی در آنجا آتشی از بیرون وجود انسان وجود ندارد، تمام آتشها زاییده وجود خود انسان است.

ورود گروهی کافران به جهنم
در سوره زمر آیات 71 تا 72 خداوند بیان می دارد که کافران گروه گروه وارد جهنم می شوند: «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا حتى إذا جاؤها فتحت أبوابها و قال لهم خزنتها أ لم یأتکم رسل منکم یتلون علیکم آیات ربکم و ینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا بلى و لکن حقت کلمة العذاب على الکافرین * قیل ادخلوا أبواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوى المتکبرین؛ و کسانى که کافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند، وقتى به دوزخ مى رسند درهاى آن گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ به آنها مى گویند: آیا رسولانى از میان شما نیامدند که آیات پروردگارتان را براى شما بخوانند، و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟! مى گویند: آرى (پیامبران آمدند و آیات الهى را بر ما خواندند) ولى فرمان عذاب الهى بر کافران مسلم شده است. به آنها گفته مى شود: از درهاى جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهى است جایگاه متکبران؟! (تمام تقصیرها از خود شما بوده است)».

نسبت آتش دنیا با آتش قیامت
ابو هریره روایت می کند که پیامبر (ص) فرمود: «نارکم هذه التی توقدون جزء من سبیعن جزا من حر جهنم، قالوا: والله ان کانت لکافیة یا رسول الله. قال: فانها فضلت بتسعه و ستین جزءا کلهن مثل حرها؛ آن آتشی که شما بر می افروزید تنها یک جزء از هفتاد جزء جهنم است. گفتند: به خدا قسم، ای رسول خدا! تنها خودش برای عذاب کافی بود. فرمود: آتش جهنم شصت و نه جزء بر آن برتری دارد که از لحاظ حرارت هر جزئش با آن برابری می کند».

خفیف ترین نوع مجازات مردم
نعمان فرزند بشیر (رض) روایت می کند که پیامبر (ص) فرمود: خفیف ترین نوع مجازات از آن کسانی است که دو کفش محافظ و پوششی ضد آتش سوزی بر تن دارند آن آتش همچون شعله های زیر دیگ زبانه می کشد و خود فرد چنان می پندارد که هیچ عذابی از او سخت تر وجود ندارد در حالی که آن ساده ترین و خفیف ترین نوع شکنجه و عذاب جهنم است.

مؤمن در آتش دوزخ جاویدان نمی ماند
در احادیث صحیح از پیامبر روایت هست که مؤمن برای همیشه در جهنم باقی نمی ماند. اگر مرتکب برخی گناهان کبیره شده باشد و اقدام به توبه حقیقی ننموده و یا به مصیبت، بیماری، حدزدن و چیزی که موجب کفاره ی گناهان است، دچار نشده باشد، اعمال و کارهایش مورد بازخواست و حسابرسی قرار می گیرد. خداوند اعمال شایسته اش را با گناهانی که بر آن توبه ننموده، می سنجد. اگر کفه ترازوی اعمال نیکش سنگین و یا با گناهانش برابر بود، به بهشت می رود. خداوند می فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل أتینا بها و کفی بنا حاسبین؛ و ترازوهای عدل را در روز رستاخیز می نهیم، پس هیچ کس اندک ستمی نمی بیند، و اگر (عملی) هموزن دانه خردلی هم باشد آن را می آوریم، و کافی است که ما حسابرس باشیم) (انبیاء/47). اما اگر کفه اعمال زشت و گناهانش بر نیکیها برتری داشت به جهنم می رود و به اندازه ی جرمها و گناهانی که مرتکب شده، شکنجه و عذاب می بیند و پس از اینکه کاملا از آلودگی گناهان پاک شد و خداوند به مقتضای عدالت و حکمتش او را مستحق پاداش دانست، از زندان جهنم آزاد می گردد. اپو سعید خدری از پیامبر (ص) روایت می کند که فرمود: بهشتیان به بهشت و جهنمیان به جهنم می روند سپس خداوند می فرماید: هر کس به اندازه ی دانه ای خردل ایمان در قلب داشته باشد، از جهنم بیرون آورید. سوخته و غبار آلود خارج می شوند. بعد در رودبار انداخته می شوند، مانند دانه ای گندم، بدنهایشان شاداب و سرحال می روید. آیا نمی بینی که چگونه زرد رنگ، شاداب و تابدار خارج می شوند؟!

انس از پیامر (ص) روایت می کند که فرمودند: «یخرج من النار من قال: لا اله الا الله، و فی قلبه وزن شعیرة من خیر.یخرج من النار من قال: لا اله الا الله، و فی قلبه وزن برة من خیر.یخرج من النار من قال: لا اله الا الله، و فی قلبه وزن ذرة من خیر؛ از آتش خارج می شود کسی که لا اله الا الله گفته و در قلبش به اندازه دانه ای جو خیر و نیکی وجود داشته باشد و از آتش خارج می شود: کسی که لا اله الا الله گفته و در قلبش به اندازه ی دانه ای گندم خیر و نیکی وجود داشته باشد و از آتش خارج می شود کسی که لا اله الله الله گفته و در قلبش به اندازه ی ذره ای خیر و نیکی موجود باشد».

گفتگو مابین بهشتیان و جهنمیان
پس از اینکه بهشتیان در بهشت و جهنمیان در جهم استقرار می یابند، مذاکره و گفتگو لفظی بین آنان بالا می گیرد. هر کدام اعمال و کارهای دنیای خود را بر شمرده و جزا و پاداشی را که دریافت نموده است، برای دیگری بیان می نماید. اما با وجود دوری زیاد و تفاوت فاحش بین بهشت و جهنم، چگونه این گفتگو صورت می گیرد؟ باید گفت که آن اموری غیبی و مربوط به قیامت است و ما از چند و چون آن اطلاع و آگاهی درستی در دست نداریم. شاید خداوند، قیافه ی فیزیکی انسان را دگرگون کرده و به شکل و شمایل دیگری در آورد و یا او را با حواس و نیروهای فوق العاده ای مجهز نماید که به مراتب از حواس و نیروهای دنیایی او قوی تر باشد و این چیز عجیب و دور از ذهنی نیست، چنانچه در همین دنیا با اختراع وسایل و دستگاهای ماهواره ای و تلویزیونی، انسانها می توانند در مسافتهای بسیار دور با همدیگر تماس بر قرار کنند و حتی صدا و تصویر یکدیگر را مشاهده نمایند.

خداوند می فرماید: «نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین* علی ان نبدل امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛ ما در میان شما مرگ را مقدر و معین ساخته ایم و هرگز بر ما پیشی گرفته نمی شود. هدف (از قانون مرگ) این است که گروهی از شما را ببریم و گروه دیگری را جای آنان بیاوریم و شما را در جهانی که نمی دانید آفرینش تازه ببخشیم» (واقعه/ 60 و 61).

قرآن کریم، به ذکر گفتگو و مذاکره ی مسائلی که بین بهشتیان و جهنمیان رد و بدل می گردد، می پردازد و آن را از جانب بهشتیان، نشانه ی رحمت و از طرف دوزخیان، نشانه ی عذاب و شکنجه می داند. ما مؤظفیم بدان ایمان آورده و حقیقت و چن و چون آن را به خداوند غیب دان واگزار نماییم. خداوند می فرماید: "روزی مردان مؤمن و زنان مؤمن را خواهی دید که نور (ایمان و اعمال خوب) ایشان، پیشاپیش آنان و در سمت راستشان در تلألو و درخشش است و (فرشتگان بدیشان مبارک باد می گویند:) مژده باد که امروز در بهشتی در می آیید که در زیر (کاخها و درختان) آن رود بارها جاری است و جاودانه در آنجا به سر می برند و می مانند... پیروزی بزرگ و سترگ، این است. روزی مردان منافق و زنان منافق به مؤمنان می گویند: منتظر بمانید تا از نور شما فروغ و پرتوی استفاده کنیم! بدیشان گفته می شود: به عقب برگردید (و مجددا به دنیا بروید) و نوری به دست آورید! در این حال ناگهان دیواری میان آنان زده می شود که دری دارد. داخل آن رو به رحمت است و خارج آن رو به عذاب است. منافقان، مؤمنان را فریاد می دارند مگر ما (در دنیا) با شما نبوده ایم؟ می گویند: بلی، ولیکن (با نفاق) خویشتن را گرفتار بلا کردید و چشم به راه ماندید و شک و تردید ورزیدید و آرزوها و پندارها شما را گول زد و اهریمن فریبکار شما را فریب داد تا اینکه فرمان خدا در رسید، پس امروز هم از شما و هم از کافران عوض و غرامتی پذیرفته نمی شود. جایگاه شما ها آتش دوزخ است. دوزخ سر پرستتان است و چه بد سرنوشتی و چه بد جایگاهی است! در جای دیگری قرآن کریم، گونه ی دیگری از گفتگو بهشتیان و دوزخیان را به تصویر می کشد: بهشتیان، دوزخیان را صدا می زنند که ما آنچه را پروردگار مان به ما وعده داده بود همه را حق یافته ایم. آیا شما هم آنچه را که پروردگار تان به شما وعده داده بود حق یافته اید؟ می گویند: بلی! ندا دهنده ای در میانشان ندا در می دهد که نفرین خدا بر ستمگران باد!. آن ستمگرانی که (مردمان را) از راه خدا باز می داشتند و راه خدا را کج و نادرست نشان دادند و آنانی که به آخرت کفر می ورزیدند". سپس قرآن کریم می فرماید: "دوزخیان بهشتیان را صدا می زنند که مقداری از آب یا از چیزهایی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطا کنید. بهشتیان می گویند: خداوند آب و چیزهایی بهشت را بر کافران قدغن کرده است. آن کسانی که خوشگذرانی و بازی را آئین خود کردند و زندگی دنیا آنان را گول زد. پس امروز ایشان را از یاد می بریم، چون ایشان رسیدن به چنین روزی را از یاد بردند و آیات ما را انکار کردند".

[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

برزخ فاصله ميان مرگ تا قيامت كبراست. از اين رو به اين فاصله زماني برزخ گفته اند كه حايل ميان دو نشئه و دو نوع مختلف از زندگي است:

و زندگي آخرتي كه در تبيين قرآني زندگي اي است كه جسم و ماده در آن معنا و مفهوم ديگري مي يابد؛ زيرا قرآن بيان مي دارد كه در قيامت، زمين و آسمان به زمين و آسماني ديگر تبديل مي شود: يوم تبدل الارض غيرالارض و السموات.(ابراهيم آيه 48)

قرآن بيان مي كند كه در آن نشئه و زندگي، هوا چنان معتدل است كه از خورشيد سوزان و يا سرماي سوزناك خبري نيست. ميوه ها و خوراك هاي آنجا هرچند در برخي موارد شباهت هايي با اين دنيا دارد ولي هم مانند دنيا مي باشد و هم شباهتي ندارد. نوعي بقا و پايداري است كه در دنيا مفهومي ندارد. در سوره هاي واقعه، انسان، قيامت، تكوير و بسياري از سوره ها و آيات به مسأله ويژگي هاي آخرت پرداخته شده است.

اما برزخ چگونه نشئه و دنيايي است؟ به نظر مي رسد كه به خاطر حايل بودن، مي بايست از ويژگي هاي دو نشئه ديگر برخوردار باشد. به اين معنا كه برخي از خصوصيات دنيايي مانند رشد و تكامل و بهره مندي از آن در اين زندگي مي بايست وجود داشته باشد، چنان كه مي بايست از نوعي ويژگي قيامتي نيز برخوردار باشد. عالم برزخ از آن جايي كه، عالم ديگري است مي بايست از خصوصيات خاص خود نيز برخوردار باشد. انسان هايي كه در برزخ هستند نه اهل دنيا هستند و نه اهل آخرت. اين عالمي است كه قرآن به صراحت به وجود آن اذعان كرده است.

در تبيين قرآني، كساني به اين عالم برزخ مي روند كه به مرگ طبيعي و يا اختياري از اين زندگي دنيايي بيرون رفته باشند. (مؤمنون آيه 23) اين عالم تا زماني برقرار است كه رستاخيز برپا نشده باشد. با برپايي قيامت، نشئه دنيا و نيز برزخ پايان مي يابد.

مرگ طبيعي يا اختياري

اين كه گفته شده كساني به عالم برزخ مي روند كه به مرگ طبيعي و يا اختياري دچار شده باشند، به اين معناست كه انسان مي تواند به شكلي به اين عالم برزخ وارد شود؛ زيرا عالمي است كه در حال حاضر موجود است و انسان به آن رفت و آمد دارد؛ در بيان قرآني آمده است كه انسان هرگاه به خواب مي رود جانش را خداوند مي ستاند؛ در اين زماني كه جانش ستانده مي شود به عالم برزخ مي رود؛ زيرا در اين حالت انسان به نوعي مرگ مي رسد كه از آن به مرگ ناپايدار مي توان تعبير كرد.

توفي و يا مرگ كامل آن است كه روح از تن بيرون رفته ديگر بازنگردد. اين، نوعي رفت و آمد انسان به عالم برزخ است. ولي نوعي ديگر نيز وجود دارد كه آن مرگ اختياري است. فرد عارف كامل مي تواند با اراده خويش، روح را از تن بيرون برد و به عالم برزخ وارد شود و سپس با اراده خود كه در طول اراده الهي و به سخن ديگر اذني خداوند است به تن بازگرداند. اين مرگ اختياري از آن همه نيست و تنها كساني به آن دست مي يابند كه تقواي الهي پيشه كرده و مقامات انساني را به تمام و كامل طي كرده باشند. در اين حالت است كه روح، اين امكان را مي يابد كه از اين نشئه به نشئه برزخ برود و بازگردد. البته رفتن انسان كامل به عالم برزخ و يا ديگر عوالم امري عادي است؛ زيرا انسان كامل حافظ همه حضرات (عوالم پنچ گانه) است و در همان حال كه در عالم دنياست در عالم برزخ و يا عوالم ديگر الهي سير مي كند و تا مراتب وجودي امكاني و كاملي خود پيش مي رود.

روش ديگري كه انسان به عالم برزخ مي رود، مرگ است. وقتي انسان بميرد (چه به مرگ طبيعي و يا قتل و خودكشي و مانند آن) به عالم برزخ مي رود و در آن عالم مي ماند و زندگي مي كند: و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون و پيشاپيش ايشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شود. (مؤمنون آيه 100)

در عالم برزخ تعيين جايگاه براساس اعمال هركس براساس كاري كه كرده است، از زندگي خاص آن جا بهره مند مي شود؛ شهيدان و صالحان از زندگي بهشتي گونه برخوردار مي شوند كه قرآن از آن به ستايش ياد كرده و فرموده است: ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون؛ گمان نبريد كساني كه در راه خدا كشته و شهيد شده اند مردگانند بلكه آنان زندگاني هستند كه از روزي خدا بهره مي برند (نساء آيه 69)

درباره مجرمان و تبهكاران و طاغيان نيز بيان مي دارد كه ايشان در عذاب برزخي گرفتارند و شبانه روز معذب هستند و وضعيتي سخت و دشوار را تا روز رستاخيز تجربه مي كنند: مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا؛ به جهت گناهانشان غرق شدند پس در درون آتش درآيند. (نوح آيه25) اين آتش دوزخ برزخي غير از آتش دوزخ قيامت است. قرآن درباره وضعيت فرعون بيان مي كند كه هم اكنون هر بامدادان و شبانگاهان آتش بر او عرضه مي شود و او را به آتش عذاب مي كنند.

به هر حال انسان پس از مرگ به جهاني مي رود كه آن را جهان برزخ گفته اند. در آن جهان تا روز رستاخيز زندگي مي كند و از نعمت هاي بهشتي گونه و يا عذاب هاي دوزخي گونه بهره مند مي شود.

از آن جايي كه برزخ جهان تكامل و رشد و بالندگي است، انسان از فوايد باقيات صالحات و كارهاي پسنديده و اعمال نيك خود بهره مند مي گردد و از عذاب او كاسته مي شود و راه رشد و بالندگي را طي مي كند. اعمال نيك فرزندانش به او بهره مي رساند و دستگير او مي گردد و بر كمالاتش افزوده مي شود. چنان كه اگر اعمالي بد و زشت برجا گذاشته باشد از آن نيز بهره مند مي گردد و بر عذابش افزوده مي شود. از اين روست كه گفته اند كارها و سنت هاي زشت و پسنديده براي آدمي در دنيا و برزخ و آخرت اثر دارد.

باشد كه در دنيا با كارهاي پسنديده و سنت هاي نيكو و باقيات صالحات (فرزند صالح، مدارس، مساجد و ديگر كارهاي عام المنفعه) براي خود در دنيا و آخرت ره توشه هاي مفيدي بگذاريم تا در عالم برزخ از بهره هاي كامل آنها نيز برخوردار شويم.

[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

 

 

 

بهشت اقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانی هستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفه ی کارهای نیک شان از کفه ی بدی هاشان سنگین تر است. در قرآن مجید، بهشتیان به نام ها و صفت هایی همچون اصحاب الیمین و اصحاب الجنه خوانده می شوند. بهشت معادل واژه «الجنّة» است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است: جنة المأموی، جنّات المأوی، جنة النعیم، جنات الخلد، دارالسلام، دارالمتقین، دار المقامة، عدن، الفردوس.

توصیف بهشت در سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگر قرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتی همچون میوه ها و باغها و چشمه ساران و زنان پری رو با لباس های حریر و ... و نیز نعمت های معنوی همچون رضوان خداوند و ... اشاره گردیده است. در اینکه آیا آن بهشت موعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است. اکثر دانشمندان معتقدند که بهشت هم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال می کنند. در روایات مربوط به معراج و روایات دیگر نیز نشانه های روشنی از این موضوع دیده می شود. بنابراین می گویند بهشت در درون و باطن این جهان است اما برای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت و بهشت و دوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار دارد.

آیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد که بهشت نیز همانند جهنم، درهایی دارد. امام باقر علیه السلام فرمود: «بهشت دارای هشت در است که عرض هر در، به اندازه چهل سال راه است». و در قرآن آمده است که جهنم هفت در دارد. شیخ صدوق، از علمای بزرگ شیعه، می نویسد: اعتقاد ما درباره بهشت این است که بهشت دارالبقاء و دارالسلام است. مرگ و پیری، بیماری و ناخوشی، زوال و زمینگیری، غم، فقر و خستگی و فرسودگی در آن نیست.

درجات در بهشت
درجات در بهشت متفاوت است: بعضی از بهشتیان از تسبیح و تقدیس و تکبیر خداوند بهره مندند، بعضی از انواع خوردنی ها، آشامیدنی ها، میوه ها، لباس های زربفت، حریر و سندس و همنشینی با حور العین».

الجنّة و أهل الجنّة
1- «الجنّة خیر مال، و النّار شرّ مقیل؛ بهشت بهترین عاقبت، و آتش بدترین خوابگاه است».
2- «ألا و إنّی لم أر کالجنّة نام طالبها، و لا کالنّار نام هاربها؛ آگاه باشید که من ندیدم مثل بهشت، که طلب کننده اش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، که گریزان از آن در خواب باشد» (نهج البلاغه/خطبه 28).

3- «إنّ أهل الجنّة کلّ مؤمن هین لین؛ به راستى که اهل بهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است».
4- «إنّ اللّه سبحانه یدخل بصدق النّیّه و السّریرة الصالحة من یشاء من عباده الجنّة؛ و خداوند سبحان کسانی را که بخواهد از بندگانش بخاطر صدق نیت و باطن پاک داخل بهشت می کند» (نهج البلاغه/حکمت 42)

5- «الجنّة دار الأمان؛ بهشت سراى امان است».
7- «الجنّة جزاء المطیع؛ بهشت پاداش فرمانبر است».
8- «الجنّة دار الأتقیاء؛ بهشت سراى پرهیز کاران است».
9- «الجنة غایة السّابقین؛ و النار غایة المفرطین؛ بهشت آخرین هدف سبقت گیرندگان، و آتش سرانجام افراط کنندگان است» (نهج البلاغه/خطبه 157).
10- «الجنّة أفضل غایة؛ بهشت افزونترین غرض و مقصود است».
11- «الجنّة مال الفائز؛ بهشت سرانجام کار پیروزمند است».
12- «الجنّة جزاء کلّ مؤمن محسن؛ بهشت پاداش هر مؤمن احسان کننده است».
13- «نیل الجنّة بالتّنزّه عن المأثم؛ رسیدن به بهشت با پاکیزگى، و دورى از گناهانست».
14- «إنّک لن تلج الجنّة حتّى تزدجر عن غیّک، و تنتهی، و ترتدع عن معاصیک، و ترعوی؛ به راستى که تو داخل بهشت نخواهى شد، تا آنکه از گمراهى خود باز ایستاده و دور شوى، و از گناهان خود دست کشى و باز گردى».

15- «إذا آمنت باللّه و اتّقیت محارمه أحلّک دار الأمان، و إذا أرضیته تغمّدک بالرّضوان؛ هر گاه به خدا ایمان آورده اى، و از حرامهایش دورى نمائى تو را در خانه امان فرود آورده چون او را خوشنود گردانى تو را بخوشنودى فرو پوشاند. (شکى نیست در این که خوشنودى خدا از هر نعمتى بالاتر خواهد بود، رزقنا اللّه و إیاکم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم أجمعین)».

16- «ثمن الجنّة العمل الصّالح؛ بهاى بهشت عمل صالح است» (یعنى هر که بهشت خواهد باید عمل صالح انجام دهد).

17- «ثمن الجنّة الزّهد فی الدّنیا؛ بهاى بهشت بى رغبتى در دنیاست».
18- «سادة أهل الجنّة الأسخیاء، و المتّقون؛ بزرگان اهل بهشت سخاوتمندان، و خویشتن داران است».
19- «سادة أهل الجنّة المخلصون؛بزرگان اهل بهشت افراد مخلصند».
20- «سادة أهل الجنّة الأتقیاء الأبرار؛ مهتران اهل بهشت خویشتن داران نیکو کار است».
21- «طلب الجنّة بلا عمل حمق؛ طلب کردن بهشت بدون عمل حماقت است».
22- «لا تحصل الجنّة بالتّمنّی؛ بهشت با آرزو کردن حاصل نخواهد شد (بلکه نیازمند به عمل است)».
23- «لا یدخل الجنّة خبّ و لا منّان؛ بسیار مکر کننده، و بسیار منّت گذارنده وارد بهشت نخواهند شد».

24- «لا یفوز بالجنّة إلّا من حسنت سریرته و خلصت نیّته؛ به بهشت پیروز نخواهد گردید مگر کسى که نهان او نیکو بوده، و نیّتش خالص باشد».

25- «کلّ نعیم دون الجنّة محقور؛ هر نعمتى غیر از بهشت کوچک است» (نهج البلاغه/حکمت 387).
26- «لن یفوز بالجنّة إلّا السّاعی لها؛ هرگز به بهشت پیروزى حاصل نکند، مگر سعى کننده و کوشا براى آن».
27- «لن یحوز الجنّة إلّا من جاهد نفسه؛ هرگز بهشت را حیازت نخواهد نمود، مگر کسى که با نفس خود پیکار کند».
28- «من اشتاق إلى الجنّة سلا عن الشّهوات؛ هر که مشتاق بهشت باشد، شهوتها را فراموش نماید» (نهج البلاغه/حکمت 31).
29- «نیل الجنّة بالتّنزّه عن المآثم؛ رسیدن به بهشت، به پاکیزگى از گناهان است».
30- «نال الجنّة من اتّقى عن المحارم؛ به بهشت رسیده است، هر که از حرامها پرهیز نماید».

31- هیهات لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا ینال ما عنده إلّا بمرضاته؛ تتمه کلامى است از خطبه 129 نهج البلاغه که در باره وزن وکیل بیان داشته) هیهات! خدای را درباره بهشت جاویدانش نمی توان فریفت و جز با اطاعتش رضایتش را نتوان به دست آورد.

 

[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:بهشت, ] [ ] [ انسان زمینی ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 42 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 56
دوستای دیروز: 0
دوستای هفتمون : 84
دوستای یک ماهمون: 4315
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 75641
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت