آینده روشن

آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





خوشبختی ، واقعیت یا خیال

بدون شک هدف از خلقت هستی و به دنبال آن خلقت انسان و پدید آمدن زندگی بشری، رساندن انسان به نقطه کمال و وصول او به بالاترین رتبه انسانی، یعنی مقام قرب و عبودیت است. از این رو انسان فطرتاً موجودی کمال جو و سعادت طلب است و همواره در پی رشد و پرورش استعدادهای درونی و فطری خویش است.
بدیهی است که مسئله سعادت و خوشبختی و اندیشیدن در راههای رسیدن به آن، از مباحثی است که ذهن هر انسان پویا و طالب رشد و تعالی را آرام ننهاده و همچون آبی گوارا، سرشت تشنه او را بسوی خود فرا می خواند.
به سخن دیگر، هر انسانی در فطرت خود، چنین حالت جستجوگری را احساس می کند، امّا تمام انسانها، این قوّه درونی را به فعلیت نرسانده و آن را به منصه ظهور نکشانده اند. این به فعلیت درنیامدن از آن جهت است که گوهر سعادت و خوشی امری وابسته به قوّه عقل است و انسانهایی در آرزوی وصول به آن بسر می برند که در تقویت قوّه عاقله خود و چیره ساختن آن بر قوای حیوانی، از هیچ کوششی فروگذار نکنند.
در واقع، انسان دارای دو گونه حیات و زندگی است، حیاتی ظاهری و غیر انسانی، و حیات معنوی و الهی. کسانی به خوشبختی و حیات طیب معتقدند که حیات معنوی و الهی را بر حیات ظاهری و غیر انسانی چیره سازند.
به همین دلیل در جوامع ماشینی امروز، بویژه جامعه غربی، که میدان دادن و پرداختن به حیات حیوانی اثری از حیات معنوی در آنان باقی نگذاشته است؛ عده ای بر این باوراند که نه تنها گوهر خوشبختی و سعادت دست یافتنی نیست، بلکه اساساً چنین گوهری وجود نداشته و جهان، جز شرّ و بدبختی و یأس، بر چیز دیگری استوار نشده است. ترویج این فکر شیطانی سبب شده که پیروان این نظریه غالباً در زندگی خود مأیوس بوده و سرانجام، دست به خودکشی بزنند. (۱)
استاد شهید آیت اللَّه مرتضی مطهری با استفاده از آیه ذیل به تحلیل اشتباه این مسلک می پردازد:
(وَاتُوا البُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِها وَاتَّقُوا اللَّه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (۲)
پسندیده آن است که به خانه ها از درها وارد شوید و از خدا بترسید تا رستگار شوید.
این دستورالعمل در آغاز بسیار ساده به نظر می رسد، چرا که هر عاقلی می داند، برای ورود به خانه باید از راه ورودی آن استفاده نمود، امّا آیه درصدد بیان مطلبی شیرین تر است، و آن این که تنها خانه نیست که درِ مخصوص داشته، بلکه زندگی، خوشبختی و حیات طیب نیز درِ مخصوصِ به خود دارد.
بسیاری از افراد، تمام عمر را در پس دیوارِ زندگی گذرانده و در سعی و تلاش برای رسیدن به محوطه خوشبختی، آب در هاون می کوبند و سر انجام، دچار همین تزلزل اعتقادی شده و وجود گوهر سعادت را منکراند، در حالی که خداوند سبحان در دو جمله، مدخَل خوشبختی و برخورداری از حیات طیب را نشان داده است، آنجا که می فرماید:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) (۳)
کسانی که ایمان آورده و عمل صالح و نیکو انجام می دهند، (یعنی از درِ مخصوص زندگی وارد می شوند) خوشا زندگیشان و نیکو باد فرجامشان.
بنابر این نه تنها خوشبختی و سعادت وجود دارد، بلکه راه وصول به آن، با برتری دادن حیات معنوی بر حیات حیوانی، بسیار هموار و ممکن است.
● تعریف خوشبختی
آنان که به سعادت اعتقاد دارند و بنابر فطرت خویش به دنبال آن هستند، در تشخیص «خوشبختی» به نقطه واحدی نرسیده اند و دیدگاه های مختلفی از سعادت و خوشبختی ارائه داده اند. برای بررسی این دیدگاه ها چاره ای جز بیان رابطه معنای سعادت با مفاهیم مربوط به آن نداریم.
الف ) رابطه خوشبختی و لذّت:
برخی کامیابی از امکانات موجود و رسیدن به لذتهای ظاهری و باطنی انسان را خوشبختی دانسته و محروم بودن از آنها را رنج و شقاوت بر شمرده اند. حتی بسیاری از کسانی که باورهای دینی دارند و با همین باورها زندگی می کنند نیز دچار این اشتباه شده و دست یافتن به این لذتها را اوج خوشی خود می دانند، و حال آن که پس از مدتی و گاه پس از رسیدن به این لذتهای ناپایدار، دچار پشیمانی شده و راه را از چاه تشخیص می دهند. در حالی که انسان خوشبخت کسی است که هرگز از رسیدن به سعادت، دچار پشیمانی نشده و حسرت ایام گذشته را به دل راه نمی دهد.
در واقع لذت، که نشانه ای از یک احساس درونی و مربوط به زمان حال است، پیرو مطبوع بودن و یا نبودن شی ء خارجی برای نفس است، و لیکن سعادت و خوشی زندگی امری فراتر از درون و بیرون انسان است. خوشبختی، به مجموعه انسان تعلق می گیرد و اختصاص به زمان حال نداشته، بلکه شامل آینده نیز می شود.
خوشبختی تابع مصلحت داشتن یا نداشتن عمل است، نه مطبوع بودن یا نبودن. بدین معنا که انسان با کمک گرفتن از قوه عاقله و دستورهای شرع، به ارزیابی ظرفیتهای خود می پردازد و عملی که ظرفیت بیشتری را از او سیراب کند برمی گزیند. چه بسیار اعمالی که مورد قبول طبع انسان است ولی به مصلحت او نیست و یا به عکس آن.
کامیابی از لذت، مربوط به یک عضو و یا دسته ای خاص از اعضای انسان است، که با بکار گرفتن غریزه بدست می آید و به عبارتی، یک مطلوب غریزی است؛ بدین سان تشخیص آن به وسیله تجربه، بسیار آسان و محدود است. و لیکن با نیل به خوشبختی، تنها یک عضو از اعضای انسان کامیاب نمی شود بلکه این مجموعه انسان است که به اوج می رسد.
بدین جهت تشخیص عوامل آن، مشکل و بستگی به تفسیر هستی و جهان بینی هر فرد دارد. حال اگر خوشبختی، به معنای وصول به لذت باشد، آیا باید انسانی را که با پیروی از غریزه خود، به لذتی کوتاه دست می یابد - هر چند از راه مشروع - خوشبخت دانست ؟ و یا فردی را که با داشتن قدرت مالی، به کامیابی از امکانات اطراف خویش مشغول است، سعادتمند شمرد؟ چه بسیاراند افرادی که در اوج ثروت و لذت، در لحظاتی به یک بن بست رسیده و احساس عطش درونی خود را ظاهر ساخته و به شکست در زندگی اعتراف می کنند.
بنابر این باید گفت: لذت، مقارن با خوشبختی است و هر مرحله ای از سعادت و خوشی زندگی، لذتی را به همراه دارد، امّا نیل به هر گونه لذتی خوشبختی نیست. چه بسا لذتهایی که مانع از لذتی شیرینتر شده و یا مقدمه ای برای رنجی دردناکتراند.
ب ) رابطه خوشبختی و آرزو:
جمعی دیگر چنین پنداشته اند که سعادت و خوشبختی انسان در تحقق یافتن آرزوهای اوست، چنان که بیشتر مردم در بیان خوشبختی خود، آروزها و نیل به آنها را بیان می کنند، و سعادت کامل را برای کسی می دانند که به تمام آرزوهای خود رسیده است؛ و اگر به بخشی از آنها رسیده باشد، به همان اندازه آن شخص را خوشبخت می دانند، و کسی را که به هیچ یک از آرزوهای خود دست نیافته باشد، بدبخت و بیچاره می دانند.
در پاسخ به چنین پنداری باید گفت که آرزو با خوشبختی در ارتباط است؛ ولی نیل به آرزوها ضامن سعادت انسان نیست. امید و آرزو سبب تحرک و تلاش انسان می شود. انسان در آرزوی سعادت و برای رسیدن به آن، به سختیهای روحی و جسمی تن در می دهد؛ امّا با این همه، اسلام از یک سو به محدود کردن آرزوها دستور داده، و از سوی دیگر عمیق کردن آنها را سفارش نموده است.
امام علی(ع) - آگاه ترین مرد عالم اسلام پس از رسول اکرم(ص) در بیان معیارهای خوشبختی انسان، به کوتاهی آرزوها اشاره نموده و می فرماید:
«طوبی لمَن قصّر أمله و اغتنم مهله» (۴)
خوشابه حال کسی که آرزوهای خود را کوتاه کند و فرصتهایش را غنیمت شمارد.
علاوه بر آن، در بسیاری از موارد انسان پس از دستیابی به آرزوی خود، از رسیدن به آن احساس ندامت و پشیمانی می کند.
در جامعه امروز، بسیاری در آرزوی رسیدن به آزادی کامل و رهایی از قید و بندهای اخلاقی، باتلاش وتکاپوی بسیار، خود را به غرب، سرزمین آزادیهای ضد انسانی، می رسانند، امّا پس از چندی نه تنها خوشی را در کنار خود نمی یابند، بلکه خود را در نهایت شقاوت، بدبختی و افسردگی می بینند، حال آن که انسان پس از رسیدن به سعادت و خوشبختی، احساس ندامت نخواهد کرد.
همچنین آرزوهای آدمی، تابع میزان فهم و علم اوست. انسان همواره در آرزوی چیزهایی است که آنها را سودآور می بیند و بسیاری از راههای خوشبختی را آرزو نمی کند، چرا که آنها را نمی شناسد یا آنها را به ضرر خود می پندارد و این دو مسأله ناشی از جهل انسان و فقر معنوی اوست. قرآن کریم با تکیه بر این مطلب می فرماید:
(عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (۵)
بسا چیزی را ناخوش بدارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برایتان بد است. خدا می داند و شما نمی دانید.
ج ) رابطه خوشبختی و رضایت:
دسته سوم خوشبختی هر فرد را، رضایت و خشنودی او از وضع موجودش می دانند. بر این اساس، رضایت؛ یعنی، خشنودی از حال و مرتبه ای که در آن هستیم؛ مرحله ای که پس از تحقق یافتن آروز قرار دارد.
در حالت رضایت، پشیمانی راه ندارد، چرا که فرض ما بر این استوار است که شخص از وضع موجود راضی است، بنابر این اشکال اول آرزو، برآن وارد نیست.
همچنین احساس رضایت، حالتی است که تمام وجود انسان را سرشار و بهره مند می سازد و یک جانبه و مربوط به عضو خاصی نیست. بدین جهت اشکال مطرح شده در لذت نیز شامل آن نخواهد شد. با این وجود، هنوز نمی توان کسانی را که از وضع موجودشان راضی هستند، سعادتمند دانست؛ چرا که رضایت نیز مانند آرزوهای انسان، تابع علم و جهل بوده و با سطح فکر انسان در ارتباط است. انسانهای بسیاری از وضع موجود خود در کمال رضایت اند، ولی این رضایت و خیال خوشبختیِ آنان به علت جهل و ناتوانی از وصول به مراتب بالاتر است.
دو فرد را در نظر بگیرید؛ یکی در آرزوی رسیدن به وسایل عیش و نوش است و دیگری در آرزوی طی نمودن مراتب علمی و فکری. هنگامی که هر دو به مطلوب خود برسند و در کمال رضایت بسر برند، کدامیک را می توان سعادتمند و خوشبخت نامید ؟!
بنابر این آنچه در سعادت انسان نقش اساسی دارد، موضوع رضایت است نه حالت رضایت؛ یعنی، آنچه انسان بدان راضی می شود اهمیت دارد، نه حالت رضایت.
و ) رابطه خوشبختی و نبود رنج:
در تمام موارد قبل، خوشبختی و سعادت را یک امر وجودی دانسته و در باره آن بحث نمودیم، امّا اگر سعادت را امری عدمی معنا کنیم؛ یعنی، سعادت را معادل با نبودن رنج و درد بیان کنیم - چنانکه این فکر در بین بیشتر مردم رایج است دارد- آیا به تعریف درستی از سعادت دست یافته ایم ؟
واقعیت این است که این دیدگاه، ناشی از جهل و عدم آشنایی انسان با حکم الهی است. چرا که آدمی هر روز در کنار خود بسیاری از رنج ها و مصیبتها را می بیند که مقدمه ای برای رسیدن او به خوشیهای بیشتر و بالاتر می شود. چه دردها و بیماریهایی که خود درمان و سدّی در برابر دردهای بی درمان در انسان خواهد بود؛ چرا که سبب اختراع ابزار و امکاناتی شده است که به وسیله آن ابزار، از دردها و امراض ناگوارتر جلوگیری به عمل می آید.
بنابر این، نبودن این درد و رنجها، نه تنها باعث سعادت انسانها نیست، بلکه در بسیاری از موارد، وجود رنج و درد مقدمه وصول به سعادت است. مولوی، آن شاعر عارف و نکته سنج، با بیانی دل انگیز به این نکته اشاره نموده است:
حسرت و زاری که در بیماری است وقت بیماری همه بیداری است هر که او بیدارتر، پردردتر هر که او هشیارتر رخ زردتر پس بدان این اصل را ای اصل جو هر که را درد است، او بُردست بو بنابر این مصیبتها، مادر خوشیها و سعادتها هستند. در واقع درصدی از سعادتها، مرهون وجود بلاها و دشواریهاست، همانطور که گاهی در دل خوشبختی ها، شقاوتها و بدبختیها تکوین می یابد؛ با این تفاوت، سعادتی که مربوط به مرتبه روح و روان است، متولد از یک شقاوت و بدبختی درونی نیست، و هر سعادت و خوشیِ خارجی - خارج از روح - نیز می تواند باعث تولد یک شقاوت و یا رنج و بدبختی بیرونی و خارجی باشد. به عنوان مثال، زیبایی یا ثروت و...، یکی از عوامل سعادت و خوشبختی خارج از روح و روان است، امّا همین عامل سعادت، می تواند باعث بدبختی صاحبش شود، چرا که مقدمه ورود او در بسیاری از گناهان و رنجها خواهد بود.
بنابر این سعادت یک مفهوم عدمی؛ یعنی، «نبود درد و رنج» نیست، بلکه مفهومی وجودی است و با لذت، آرزو و رضایت ارتباط دارد.
ز ) رابطه خوشبختی و کمال:
سعادت ارتباطی نزدیک و همسان با کمال دارد و به گفته ابن سینا (که استاد شهید مرتضی مطهری نیز بر آن صحّه نهاده است) (۶) : «سعادت عبارت از به فعلیت رسیدن استعدادهای انسان بطور یکنواخت و هماهنگ است، که موجب کمال انسان می شود».
یعنی فعلیت یافتن استعدادهای روحی در مراحل عبادی، سلامت نفس در مسائل اقتصادی، رام نمودن هوای نفس در بُعد اخلاقی و بدوش کشیدن وظایف اجتماعی، که شرع، عقل و وجدان بر عهده او نهاده است. خوشی زندگی؛ یعنی، وصول به حد اعلای این مراتب که همواره با لذت، رضایت، سرور و خوشحالی روحی همراه باشد
● عوامل خوشبختی
عوامل سعادت، با توجه به روایتهای موجود در این کتاب، به دسته های اعتقادی، عبادی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و علمی (۷) تقسیم می شود.
استاد شهید مرتضی مطهری با استفاده از تقسیم ارسطو، عوامل سعادت را در سه دسته بیان می کند:
«عوامل روحی، عوامل بدنی، عوامل خارجی.» (۸)
البته درجه تاثیر هر یک از این عوامل سه گانه، در استعدادها و قوای درونی انسان متفاوت است. در واقع عوامل روحی، متضمن درصد بیشتری از سعادت و خوشبختی انسان است و عوامل بدنی؛ مانند، زیبایی و سلامت نسبت به عوامل روحی، از درصد کمتری برخوردار است، امّا نسبت به عوامل خارجی، مانند پول و قدرت، درصد تاثیر گذاری بیشتری دارد.
سؤال این است که چرا بیشتر مردم، این نسبتها را وارونه دیده و درصد تاثیر گذاری عاملی چون پول را - که عاملی خارجی است - از عوامل بدنی و حتی عوامل روحی، بیشتر می دانند ؟
می توان گفت که این بینش، به نوع جهان بینی و بکار نگرفتن قوّه عقل باز می گردد. چنانکه گذشت، سعادت یک مفهوم عقلی است نه مطلوب احساسی، و از آنجا که بیشتر انسانها دریافتها و معلوماتشان از محسوساتشان ناشی می شود، این سیر را وارونه می بینند و شخص ثروتمند و دارای مقام اجتماعی را، خوشبخت تر از یک انسان مؤمن و معتقد به اصول اخلاقی می دانند.
در حالی که فقدان عامل بدنی و خارجی، با عوامل روحی قابل جبران است، ولی نبود عامل روحی با عوامل بدنی و خارجی به هیچ وجه جبران پذیر نیست. از این رو سعادت و خوشی زندگی مراتبی دارد و کسانی به سعادت بیشتری خواهند رسید که عوامل بدنی و خارجی را بر عوامل روحی مقدم نکنند.
در واقع می توان عامل اصلی سعادت را خودِ انسان دانست؛ یعنی، همان رابطه حیات معنوی با حیات ظاهری، رابطه انسان با نفس خودش که آن را «اخلاق» می نامند.
● آیا برای رسیدن به خوشبختی نیاز به راهنماداریم؟
پیش از این بیان شد سعادت و خوشی زندگی، مفهومی عقلی است نه مطلوب احساسی. آری اگر سعادت را همسان با لذت و در آن خلاصه می کردیم، چون با غریزه انسان مرتبط بود و هر انسانی دارای غریزه است، انسان خواه ناخواه، خوشی خود را می یافت.
امّا سعادت به معنای ارائه طرحی جامع است که تمام راههای به ظهور رساندن قدرتهای بالقوه درونی انسان را نشان دهد، و او را از نظر اخلاقی به بالاترین درجه برساند و از نظر عبادی به شیرین ترین لحظه های ارتباط با مبدأ هستی رهنمون سازد.
پرسش این است که ارائه چنین طرحی به تنهایی برای انسان چگونه ممکن است ؟ انسانی که با فتح قله های علم و صنعت، هنوز در شناخت خود عاجز مانده و نام «انسان، موجودی ناشناخته» را برای خود برگزیده است، چگونه توان ارائه راههای سعادت و خوشی زندگی را داراست ؟
بدیهی است بیان این اسباب و عوامل خوشبختی، فرع بر شناخت انسان و آشنایی با ظرفیتهای مختلف این موجود مرموز است که انسانِ غیر معصوم قادر به تشخیص آن نیست. همانگونه که امام علی(ع) بدان اشاره نموده است:
«ما قال الناس لشی ء «طوبی له» إلّا و قد خبأ له الدهر یوم سوء». (۹)
مردم برای چیزی «خوشا به حال او» نگفته اند مگر آن که روزگار روز بدی را برای او فراهم ساخته است.
از طرفی چگونه ممکن است خداوند سبحان که برای تمامی نیازهای درونی انسان پاسخی در خارج قرار داده است (مانند تشنگی که به آب و شهوت جنسی که به جنس مخالف رفع می شود) این عطش درونی انسان را (یعنی جستجو به دنبال خوشبختی) بدون پاسخ رها کرده باشد ؟
در پاسخ، باید در فلسفه بعثت انبیا و امامت اولیای الهی دقت نمود، چرا که این بزرگواران همچون طبیبان دلسوز و درد آشنا، تنها نسخه این نیاز درونی را به همراه دارند؛ از این رو باید با بهره جویی از کلام آن عزیزان و پیمودن راهشان، تنها راه خوشی زندگی را جست.
امّا انسانِ انتخابگر، با وجود راه ها و راهنمایان الهی، گاه در طریقی قدم می گذارد که سرانجامش کفران نعمتهای الهی است.
(إنّا هَدَیْناهُ السَبِیل إمّا شاکِراً وَ إمّا کَفُوراً) (۱۰)
ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.
● معنای طوبی (۱۱)
چنانکه بیان شد معصومان(ع) معیارهای خوشبختی را با الفاظی، همچون «فلاح، سعادت، نجات، فوز و طوبی » بیان نموده اند و از آنجا که در این کتاب تلاش شده است تا معیارهای خوشبختی، بر اساس واژه طوبی تبیین شود، تنها به تحلیل معنای این واژه می پردازیم.
طوبی از ماده «طَیَبَ» (۱۲) است و اهل لغت آن را مصدری بر وزن «فُعلی» (۱۳) و یا مؤنث «أطیب» (۱۴) دانسته اند. واژه مقابل آن «ویل» (۱۵) به معنای «وای و بَدا به حال» که اشاره به شدت ناراحتی از کسی است و یا به معنای «چاهی در جهنم» می باشد.
شیخ طوسی، در تفسیر التبیان (۱۶) برای لفظ طوبی معانی مختلفی، همچون:
۱) زندگی پاک
۲) فرح و چشم روشنی
۳) نیکویی
۴) چه خوب است
۵) زندگی مورد غبطه
۶) زندگی به همراه خیر و کرامت
۷) بهشت
۸) درختی در بهشت
۹) پاکیزه ترین چیزها
۱۰) خوشا به حال
ذکر کرده و در پایان، همه آنها را به هم نزدیک و مربوط دانسته است.
علامه طباطبایی در مورد این معانی می فرماید:
«بیشتر این معانی از باب تطبیق بر مصداق است، نه اینکه از ظاهر آیه استفاده شده باشد.» (۱۷)
و امّا در روایات معصومین(ع) تنها مصداقی که بدان تصریح شده، همان درختی است که در خانه بهشتی پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) قرار دارد (۱۸) . تفاسیر روایی نیز پس از تفسیر آیه ۲۹ سوره رعد، به نقل این روایات پرداخته اند.
و لیکن با جمع بندی روایات دیگر و قرار دادن آنها در کنار این روایات درمی یابیم که نمی توان طوبی را تنها به معنای درخت یاد شده دانست؛ چرا که در دسته ای از روایات به یقین طوبی به معنی درخت بهشتی نیست، بلکه با واژه هایی، چون، «خوشا به حال» و «خوشا زندگیِ» سازگارتر است. (۱۹)
علامه طباطبایی(ره) در مورد این روایات می فرماید:
«در این معنایِ «درخت بهشتی طوبی»، احادیث بسیاری از طرق شیعه و اهل سنت روایت شده است، و از ظاهر آن بر می آید که در مقام تفسیر آیه نبوده، بلکه ناظر به باطن آیه است. بنابر این حقیقت، معیشت طوبی، همان ولایت خدای سبحان است و علی(ع) صاحب آن ولایت و از میان امت پیامبر، او اولین گشاینده درِ آن است، و مؤمنان اهل ولایت، اتباع و پیروان او هستند، و خانه او در بهشت نعیم، که بهشت ولایت است با خانه رسول خدا(ص) یکی است و تزاحم و اختلافی میان آن دو نیست.» (۲۰)
در واقع می توان چنین نتیجه گرفت که طوبی یک معنای لغوی و عام (زندگی خوش، خوشا به حال) داشته و یک معنای اصطلاحی و خاص (درخت بهشتی) و می توان گفت معنای اصطلاحی آن از معنای لغوی اخذ شده است. بدین گونه که عرب برای اینکه بگوید فلان شخص سعادتمند و خوشبخت است، از واژه طوبی استفاده می کند، و از آنجا که هر کس در آخرت، از سایه درخت رسالت و ولایت نبوی(ص) و علوی(ع) بهره مند شود، انسان خوشبخت و سعادتمندی خواهد بود، برای نام آن درخت نیز از واژه طوبی استفاده شده است.
با توجه به این تفصیل، در ترجمه احادیث این کتاب، تنها در صورتی واژه «طوبی» را به «درخت بهشتی» معنا کرده ایم که در لسان معصوم(ع) بدان تصریح شده باشد (۲۱) و در روایات دیگر، به تناسب فضای کلام معصوم، یکی از معانی طوبی مانند «خوشابه حال» آورده شده است. (۲۲)
● طوبی در قرآن کریم
در قرآن کریم نیز همچون روایات، معیارهای خوشبختی، با الفاظ متفاوتی بیان شده؛ ولیکن واژه طوبی، فقط یک بار در قرآن بکار رفته است:
(وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌٔ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أنابَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) (۲۳)
و کسانی که کافر شده اند می گویند: چرا از جانب پروردگارش معجزه ای بر او نازل نشده است ؟ بگو: در حقیقت خداست که هر کس را بخواهد در بیراهه وامی گذارد و هر کس را که سوی او باز گردد به سوی خود راه می نمایاند (همان) کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام گیرد؛ بدانید که با یاد خداست که دلها آرام می گیرد کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، خوشا به حالشان و نیکو باد فرجامشان.
استاد شهید مرتضی مطهری، به نکته جالبی در بیان این آیه اشاره می فرماید:
«نکته جالب در این آیه کریمه این است که قرآن کریم، مردم بی ایمان و بدکار را زنده و حساس نمی خواند و می فرماید: کسانی که کاری کنند و ایمان و علاقه به معنویت داشته باشند، آنها را زنده می کنیم و از مردگی خارج می سازیم، آن وقت می فهمند معنای خوشی و سعادت چیست.» (۲۴)
چنانکه بیان شده، بیشتر تفاسیر در بیان آیه یاد شده، طوبی را به معنای درخت بهشتی معرفی کرده اند و احتمال معانی دیگر را نیز داده اند؛ امّا به بسط آن نپرداخته اند. در این میان مفسر کبیر قرآن علامه طباطبایی با زیبایی تمام به این کار پرداخته است، که ما در اینجا به عنوان حُسن ختام، پایانِ نخستین بخشِ کتاب را به کلام آن قرآن شناس بزرگ اختصاص می دهیم و در بخش دوم کتاب به بررسی اسباب سعادت و خوشی زندگی، با استفاده از واژه طوبی می پردازیم:
کلمه طوبی بر وزن فُعلی، به ضم فاء، مؤنث اطیب (پاکیزه تر) است و صفتی است برای موصوف محذوف، و آن موصوف بطوری که از سیاق بر می آید، عبارت از حیات و یا معیشت است. زیرا نعمت هر چه که باشد، از این رو گوارا و مورد غبطه است که مایه خوشی زندگی است، و هنگامی مایه خوشی و سعادت است که قلب با آن سکونت و آرامش یابد، و از اضطراب رها شود.
چنین آرامش و سکونتی برای احدی دست نمی دهد، مگر آن که به خدا ایمان داشته باشد، و عمل صالح انجام دهد. پس تنها خداست که مایه اطمینان خاطر و خوشی زندگی است.
آری، چنین کسی از شرّ و خسران، در آنچه پیش می آید، ایمن و سالم است، و چگونه نباشد، در حالی که به رکنی تکیه زده که انهدام نمی پذیرد؟ او خود را در تحت ولایت خدای تعالی قرار داده، هر چه برایش تقدیر کند مایه سعادت اوست، اگر چیزی به وی عطا کند خیر اوست، و اگر هم منع کند باز خیر اوست.
چنانکه حضرت باری تعالی در وصف این زندگی طیّب فرمود: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاهًٔ طَیِّبَهًٔ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ) (۲۵) و در وصف کسانی که با ذکر خدا، دارای اطمینان قلب نیستند فرمود: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعِیشَهًٔ ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِٔ أعْمی ) (۲۶)
و بعید نیست، اینکه در آیه مورد بحث زندگی و معیشت مؤمنان را پاکیزه تر خوانده؛ و پاکیزگی بیشتری برای آنان قائل شده، به منظور اشاره به این نکته باشد که زندگی، در هر حال خالی از خوشی نیست، اما برای کسانی که به یاد خدا و دارای آرامش قلب هستند، خوشی بیشتری وجود دارد، زیرا زندگی آنان از آلودگی و ناگواریها دور است.
پس جمله «طوبی لهم»، در تقدیر «لهم حیاهٔ طوبی» و یا «لهم معیشهٔ طوبی» است (یعنی برای آنان زندگی و یا عیشی پاکیزه تر است). بنابر این، کلمه طوبی مبتدا، و کلمه لهم (که در تقدیر است) خبر آن است، و اگر مبتدای نکره، بر خبرش که همان ظرف (لهم) باشد مقدم شده برای این بوده که زمینه گفتار، زمینه تهنیت بوده است، و در مثل چنین مقامی آنچه مایه تهنیت است، زودتر به زبان می آورند، تا شنونده به همین مقدار نیز، زودتر خشنود گردد، چنانکه در بشارتها، بشارت دادن به جای عبارت «لک البشری» می گویند: «بشری لک».
و خلاصه در آیه مورد بحث، خداوند کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح می کنند، و در نتیجه، با یاد خدا دارای اطمینان قلب دائمی می شوند به دست یافتن زندگی خوش و سرانجامی نیک بشارت می دهد، و از همین جا معلوم می شود چگونه این آیه، به آیات قبل متصل می گردد. آری چنانکه پیشتر هم گفتیم، زندگی خوش از آثار اطمینان قلب است. (۲۷)


[ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 17
دوستای دیروز: 38
دوستای هفتمون : 452
دوستای یک ماهمون: 681
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 71289
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت